دو چشم عسلگون شروع زندگی من! همین که اینجایی سپردهای دل…
دو چشم عسلگون
شروع زندگی من! همین که اینجایی
سپردهای دل من را به سمت پویایی
اگرچه حال مرا دیر خوب میسازی،
برای من چو گذشته، امید فردایی
شبانههای کسان را دگر خیالی نیست
تو نور صبح دریچه به خلوت مایی
نشاط آینه از آه در امان باشد
اگر که چشم به دیدار خویش بگشایی
برای جاده چالوس ِ ذهن ِ پر تب و تاب
امید آبی ِ رفتن به سمت دریایی
ز کندوان پر از شوق سوی تو آیم
که با دو چشم عسلگون میان گلهایی
سیاهبیشه تردید را عبور کنیم
به عشق هر دو غزال پر از فریبایی
تو عطر مریم شبهای عاشقی هستی
مباد شهر بداند به لب مسیحایی
صدای گرم تو چون شال گردنت زیباست
که گفت: باش مواظب که زود میچایی!
چه باک اگر که چو اشک از دو چشم تو افتم
میارزد این که تو اما همیشه بالایی
میان پرسهزدنهای ذهن پیوستم
به مکث ِ روشن یادت میان تنهایی
مباد این که بلرزاند این دل ما را
تکان دست کسانی ز بی سر و پایی
اگر چه من شدم املای پر غلط اما
تو چون نشانه صدآفرین انشایی
بساط مستی من تا همیشه پیش تو هست:
غروب سبز شمال و دو استکان چایی
#دکتر_عبدالرضا_مدرسزاده
نوشهر ٢٩ اسفند ١۴٠۰
🌸