نقاب دورنگی هرچه میخواهد کند دل انتخاب روشنی غیر آیینه…
نقاب دورنگی
هرچه میخواهد کند دل انتخاب روشنی
غیر آیینه نبیند رنگ و آب روشنی
در طلوع هر سحرگاه پر از تردید و شک
جز نگاه تو نباشد آفتاب روشنی
رنگ و روغنهای نامردی نداری و تو را
هست سرخی حیا رنگ و لعاب روشنی
(شرم بادا بر چراغافروز مجلس تا که نیست
جز سیاهی در بغلهایش کتاب روشنی)
همچو خورشیدی و داری پیش چشمم چون سحر
از دو رنگیهای گهگاهی، نقاب روشنی
کی به تنهایی و خاموشی؛ سکوتی تلخ کرد
هر که از لبهای تو نوشد شراب روشنی
نازنین ِ روزهای عاشقی با من بمان
تا نیفتد از نفس، جان با شتاب روشنی
جز خیالانگیزی گیسوی تو ما را نبود
در مسیر شعرپویی، پیچ و تاب روشنی
راستی جز طعم تند خندههایت کی بود
بهر ما در داغ تنهایی، سراب روشنی!
بعد ما با کس مگو با آن همه مهر و وفا؛
سهم ما بود از وصالت، اضطراب روشنی
حیف باشد مثل من گویند یاران عزیز:
از تو جز افسون نمیآید جواب روشنی
ما به دیدار تو خرسندیم از دوران دور
غیر تردیدت نباشد گر حجاب روشنی
#دکتر_عبدالرضا_مدرسزاده
کاشان ١٨ اسفند ١۴٠۰
🌸