🔹تأملی در شعر سیدعلی صالحی با خاطره #دکتر_سینا_جهاندیده…
🔹تأملی در شعر سیدعلی صالحی با خاطره
#دکتر_سینا_جهاندیده
سال ۷۲ معلم ادبیات فارسی دبیرستانهای تهران بودم. و البته دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات هم. در آن سالها ارتباط من با شمس لنگرودی عزیز یک امید بود. میتوانستم با او به جلساتی راه یابم که در آن زمان آرزویش را داشتم. یکی از جلسات هفتگی، اگر اشتباه نکنم در چهار راه فلسطین تشکیل میشد.در این جلسات معمولاً جناب عنایت سمیعی،جناب شمس، زنده یاد عمران صلاحی، استاد بینظیر علیمحمد حقشناس،جناب دکتر مجابی، جناب سید علی صالحی هر هفته میآمدند اما کسانی چون استاد براهنی، زنده یاد حقوقی، استاد باطنی گاه گاهی. من در همین جلسات شعر میخواندم. یک بار محمد حقوقی شعرم را نقد کرد. یک بار در شعرم از کلمه «گرده» استفاده کرده بودم که مایهی طنز شد و دکتر حقشناس بارها به شوخی میگفت: «گرده آقای جهاندیده؟!» بعد میخندید. همین خندهها باعث شد که من «گرده» را به شانه تغییر دهم. استاد حقشناس بینظیر بود. هر بار عکسش را در تنهایی میبینم اشک در چشمم حلقه میزند. یک نجیب زاده اصیل بود. دوازده سال بعد( ۱۳۸۴) او را به همایش کشوری ادبیات که در آموزش و پرورش گیلان برگزار میشد دعوت کردم. آن روز تلفنی با ایشان صحبت کردم که آرزو دارم شما باشید و او با لحن بسیار محبتآمیز گفت: «مریضم آقای جهاندیده» روحش شاد. خیلی خوشحالم که با او اگرچه کوتاه همنشین بودم. استاد حقشناس، شمس لنگرودی را بسیار دوست داشت. یک بار هم در لاهیجان برای بزرگداشت شمس به اتفاق استاد مخبر و جناب غبرایی سخنرانی کرد و البته من هم در آن جلسه سخنرانی کوتاهی داشتم. بگذریم به جلسه هفتگی چهار راه فلسطین باز میگردم. یک روز این شعر را خواندم:
«نمیدانم تو شکستهای
یا من
یا پنجرگان جهانمان
که اینگونه
بادهای پیر
از پیشانی ما عبور میکند
و صدای ما یخ میزند
مگر چقدر ما گریستهایم
که مرغان دریا
میآیند و بر شانهمان مینشینند
و باران
اتفاق سادهی دل میشود»
همین که به اینجا رسیدم «مگر چقدر ما گریستهایم /که مرغان دریا
میآیند و بر شانهمان مینشینند»
جناب سید علی صالحی با هیجانی خاصی تشویقم کرد گفتند: «عااالی» اما وقتی جمله آخر را گفتم: «و باران اتفاق ساده دل میشود» گفت: «اه خراب کردی!»
چرا او از تصویر اول لذت برد و اما از تصویر دوم در واقع حالش به هم خورد؟
تصویر اول به زبان و تخیل صالحی نزدیک بود. اما تصویر دوم یک تصویر رمانتیک و احساسی بود که صالحی از آن در شعر پرهیز میکند.
شعر صالحی در روساخت شعر گفتار است اما در ژرفساخت شعر گفتار نیست. صالحی چیزی را در زبان عامیانه کشف نکرده بلکه شعر او با زبان عامیانه شروع می شود تا به «منطق احساس» دست یابد. به همین دلیل میتوان گفت شعر صالحی همان «بازنمایی ساختار احساسی است که از اندیشه میگریزد.» به همین دلیل شعر صالحی اصلا به شعر یدالله رویایی شبیه نیست. بنابراین آنهایی که میگویند صالحی از نوعی سمبولیسم کمک میگیرد به نظرم اشتباه است. شعر صالحی تماما شعر شرقی است. شعری که مدام دچار مونولوگ شبیه به دیالوگ میشود. اینکه ناگهان چیزی به عنوان «نامهها» موضوع شعرش قرار میگیرد این است که شعر صالحی شعر دو نفره است به همین دلیل زبان شعر او محاورهای و معطوف به گفتگو است. گفتگوی درونی و بیرونی شعر صالحی معمولاً روایی، نوستالژیک و احساسی است. بنابراین شعر او در واقع معطوف به نوعی «جامعهشناسی عواطف و احساسات» است. از این رو خواننده متفکر در شعر او چیزی نمییابد اما همه میتوانند تحت تأثیر عواطف زیباییشناختی شعر صالحی قرار گیرند. همانطور که گفتم شعر صالحی مونولوگ، گفتگونما است مدام دارد با کسی حرف میزند. از این جهت تخیل شعر او بسیار از لحنهای عاطفی کمک میگیرد.
بگذارید یک سوال طرح کنم چرا صالحی برای خوانش شعر «ریرا» یا شعرهای دیگر از صدای ویژهی خسرو شکیبایی کمک گرفت؟ در رفتارهای بدنی، کنشی و لحن صحبت کردن شکیبایی میتوان یک «کهن الگو» دید. مهرجویی در واقع تحت تأثیر همین کهن الگو قرار گرفت و او را برای بازی در فیلم هامون برگزید. فیلم هامون اگزیستانسیالیستی است. شخصیت هامون یک شخصیت احساسی است که مدام دچار مونولوگهای شبه فلسفی، وجودی و عاشقانه میشود. صدای خشدار، غنهای، منحصر به فرد و خستهی شکیبایی مخاطب را راضی میکند که عاشق آرمانی ادبیات باید چنین صدایی داشته باشد. اکنون اگر دلیل انتخاب شکیبایی را برای بازی در فیلم هامون با دلیل انتخاب او را در خوانش شعر صالحی بسنجیم میبینیم این دو یک قهرمان ویژه در شخصیت شکیبایی جستجو کردهاند. شعر صالحی رمانتیک نیست اما به شدت از مولفههای شعر رمانتیک کمک میگیرد. در شعر صالحی هم میتوان یک اگزیستانسیالیسم رومانتیکگونه جستجو کرد. حسی که راوی شعرهای صالحی به جهان دارد عموما عمق بخشیدن به زیست هر روزینهی آدمها است.