تحلیل حکایت” عمر گران مایه” بند سوم گفت:توچراکارنکنی تا…
تحلیل حکایت” عمر گران مایه” بند سوم
گفت:توچراکارنکنی تا از مذلت
خدمت ،رهایی یابی که خردمندان
گفته اند:نان خود خوردن ونشستن
بِه که کمرِ زرین بستن و به خدمت ایستادن.
معنی:برادر فقیرگفت:توچراکار نمی
کنی تااز پستی خواریِ خدمت به
پادشاه راحت شوی؟زیرا دانایان
گفته اند: از دست رنج خود زندگی
کردن وباخیال آسوده وراحت در
گوشه ای نشستن بهتراز آن است
که کمربندی از جنس طلا بر کمر
ببندی وخدمتگزار وبنده ی کسی
باشی.(نان بازوی خودرا خوردن
وراحت نشستن ،از نوکری کسی را کردن_پادشاه_ بهتر است.)
این بندپنج جمله دارد.(چهار فعلِ
موجودِ…گفت،نکنی،
رهایی یابی،گفته اندویک فعل حذفیِ….است.)
او(برادر فقیر)…..نهاد محذوف
جمله ی اول برای فعل گفت.
تو…نهاد جمله ی دوم برای فعل
نکنی.
تو…نهاد محذوف جمله ی سوم برای فعل رهایی یابی.
خردمندان…نهاد جمله ی چهارم برای فعل گفته اند.
نانِ خود …نهاد جمله ی پنجم ،برای فعل حذفیِ…..است.
نان خود خوردن ونشستن بِه که
کمرِ زرین بستن و به خدمت
ایستادن….یک جمله محسوب می شود؛زیراکلمه های
خوردن،نشستن.بستن
وایستادن…فعل نیستند بلکه
مصدر هستند واسم به شمار می آیند.
نانِ خود….ترکیب اضافی
کمرِ زرین….ترکیب وصفی
آرایه ها:
“نان”….کنایه ازروزی ودرآمد.
“کمربستن”….کنایه ازمصمم وآماده بودن برای انجام کاری است.
نشستن وایستادن…تضاد
…ِِ