به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش که تندباد اجل بیدریغ…
به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش
که تندباد اجل بیدریغ برکندش
در رثای استاد عباس زریاب خویی
استاد احمد تفضلی
▪️نوشتن و سخن گفتن دربارهٔ زریاب کار دشواری است. باید جامعیّت او را داشت که دریغا کسی ندارد. نگاهی به آثار پر معنی و سنجیدهٔ او در فلسفه و کلام و تاریخ و ادبیات و نسخهشناسی و خطشناسی و تبحّر او در زبانهای عربی و آلمانی و انگلیسی و فرانسه شاهد این مدعاست. من همیشه از خود پرسیدهام که مگر ۲۴ ساعت شبانهروز زریاب طولانیتر از آنِ دیگران است که این همه میداند. بعد به خود پاسخ دادهام که البته نه، بلکه قدرت ذهن و هوش و حافظهٔ او چند برابرِ دیگران است.
▪️ با دکتر زریاب در سال ۱۳۴۵ پس از آن که از امریکا بازگشته و استاد گروه تاریخ دانشکدهٔ ادبیات شده بود، آشنا شدم. آن زمان من نیز پس از اتمام تحصیلات به ایران آمده بودم و بهعنوان استادیار دانشکدهٔ ادبیات تدریس میکردم. مردی را میدیدم با اندامی موزون و خوشسیما و خوشخوی که در اتاق گروه تاریخ مینشست:«آفتابی در میان سایهای».
هر کس از او سؤالی میکرد از یک گوشه
تاریخ ایران، و او جواب میداد. در پاسخهایش هیچگونه فضلفروشی و تفاخر فضلایی دیده نمیشد. یکبار دیدن او کافی بود که هرکس شیفتهاش شود. گفتههایش همیشه چاشنی لطیفهای بهجا و ناشنیده داشت. با او آشنا شدم و این آشنایی بهزودی به دوستی انجامید. استاد زریاب به فرهنگ ایران پیش از اسلام مهر و عنایتی خاص داشت و از این رو مفتخر به برخورداری از لطف او شدم.
▪️پس از انقلاب، زریاب از دانشگاه کناره گرفت. از آزارها و ایذاهایی که از جاهلان و کمخردان و حاسدان میدید، هرگز خم به ابرو نمیآورد. سختیها و مشقتهای روزگار هرگز از بلندی مناعت طبع او نکاست، مانند همیشه خوش میگفت و خوش میدرخشید. حتی در واپسین شب زندگیش که به اتفاق دوست و همکار دیرینش کیکاوس جهانداری در بیمارستان به دیدارش رفتم، در بستر بیماری شعر میخواند و لطیفه میگفت.
▪️استاد زریاب آخرین حلقه از سلسلهای بود که تقیزاده و قزوینی و مینوی از زمرهٔ آن بودند. دانشمندان عدیمالنظیری که هم معارف ایرانی و اسلامی را میدانستند و هم با تحقیقات غربی و متدلوژی جدید آشنا بودند.
ما چه دانیم که از ما چه سعادت بگذشت
وان تصوّر نه به اندازهٔ این سینهٔ ماست
مجلهٔ بخارا، سال شانزدهم، شمارهٔ ۱۰۴، بهمن-اسفند ۱۳۹۳، ص۱۱۰_۱۱۳
☃️❄️