پاشایی واژه ی ” اسب ” در اسم های فارسی زمانيکه انسان بر…
پاشایی
واژه ی ” اسب ” در اسم های فارسی
زمانيکه انسان بر اسب متکي بود، شب و روز به او فکر مي کرده است. بسياري از سلحشوران ايراني نام اسب را جزيي از نام فرزندان خود مي کرده اند.
مانند:
تهماسب: تهم + اسب: اسب قهرمان
جاماسب: جم+ اسب: اسب جمشيد
گشتاسب: گشت+ اسب: اسب گردنده و تيزرو،
لهراسب: لهر+اسب: اسب ميان باريک
زراسب: دارنده اسبي زرين
ويشتاسب: وشت اسب: اسبي مانند طوفان وشت
ارجاسب: دارنده اسب ارجمند
بيوراسب: بيور به معناي بي نهايت و بي مرز، کسي که اسب فراوان دارد.
گرشاسب (دارندهٔ اسب لاغر)
لهراسب (دارندهٔ اسب تیزرو)
آریاسب (دارندهٔ اسب آریایی)
اراسپ (دارندهٔ ی اسب تندرو)
شیدسب (دارندهٔ اسب فروغمند)
هوکاسب (دارندهٔ اسب زیبا)
هیتاسب (دارندهٔ اسب بر گردونه)
شیرسب (دارندهٔ اسب شیرمانند)
گرداناسب (دارندهٔ اسب دلیر)
سیاوسب (دارندهٔ اسب سیاه)