❣زمانى كه معلم عزت و احترام داشت… “سال تحصیلی ۵۵ – ۵۴…
❣زمانى كه معلم عزت و احترام داشت…
“سال تحصیلی ۵۵ – ۵۴ دو سال بود به عنوان معلم استخدام شده بودم محل خدمتم یکی از روستاهای دور افتاده سنندج. حقوق خوبی میگرفتم. بلافاصله پس از استخدام به صورت قسطی یک ماشین پیکان خریدم. در مسیرم از سنندج تا روستا و برعکس گاهی افرادی را که کنار جاده منتظر ماشین بودند سوار میکردم. بعضیها پولی میدادند.
یکروز که به دبستان رسیدم، مدیر سراسیمه و وحشتزده من را به جای خلوتی برد و یک نامه به من داد که رویش دو تا مهر محرمانه خورده بود. من و مدیر تعجب کردیم که این چه نامهی محرمانهای است؟؟ من که کاری نکردهام؟؟ مدیر گفت نامه را باز کن ببینم. نامه را باز کردم متن نامه: «جناب آقای … آموزگار دبستان روستای … شهر سنندج، بنا بر گزارشات رسیده از اهالی روستا شما اقدام به مسافرکشی نموده و از اهالی پول دریافت میکنید. اگر حقوق و مزایای دریافتی شما برای گذران زندگی کافی نیست، باید به اطلاع وزارت فرهنگ برسانید، جنابعالی با انجام مشاغلی (مسافرکشی) که برخلاف شأن معلم و قشر فرهنگی اجتماع است، شأن و جایگاه فرهنگ و فرهنگیان را خدشهدار مینمایید. اگر پس از دریافت این نامه همچنان به شغل دوم ادامه دهید، استعفای خود را بنویسید.
امضا: مدیرکل استان… »
نفس راحتی کشیدم و به مدیر قول دادم که هرگز از مسافرانی که در بین راه سوار میکنم پولی نگیرم و مسئله نامه محرمانه هم حل شد.”
?خاطره «محمد قاضی» یکی از دبیران بازنشسته آموزش و پرورش
———————————————-
سلام
گمان نکنم این نوشته از خاطرات استاد محمد قاضی باشند چون استاد سال ۱۳۵۴ برای معالجه حنجره شون به نظرم به آلمان رفتند که متاسفانه دیگر توان حرف زدن را نداشتند?
———————————————-
خب ایشون میگن این نوشته هست ربطی به گفتار نداره که
———————————————-
نظرتون محترم
حالا شما میفرماین بزار ربط نداشته باشه